چه کسی غیر از تو ...

و خدا حافظ اشک های تو و احساس من و بارش باران باشد!

چه کسی غیر از تو ...

و خدا حافظ اشک های تو و احساس من و بارش باران باشد!

تو ...

 

 تو آن شاخه نیلوفرین با طراوت یاس های باران خورده ای و لطافت آن قطره شبنم بر روی گلبرگ

توخود حکایت همه افسونگران عالمی و مغرور تا بلندای جمال و جلال شبی خیالت را میخواهم تا

تو را درآغوش گیرم که برایم بخوانی از همان لالایی های عاشقانه ات زمزمه های خدایی ات تا

دلسپاری ها و قصه های تلخ تنهایی ات برایم بخوانی تا در آغوش تو آرام گیرم و دوستت دارم هایم

را برای تو جای گذارم شاید از برق آذرخش چشمهای تو دوباره جان بگیرم .....!

افسوس...

***   افسوس...   *** 

 

سلام من به آن کسی که رفت و

بی کسی های عالمی را در دلم کاشت و

بیهودگی ارمغان از او  شد... 

و چه افسوس خورم یا که نه 

او دگر باره نیاید و من این گونه مرا پیش تر از پیش به دل میسوزم !    

چشمات

***   چشمانت   ***

من نواختن گیتار عشق را ...

از رقص گلبرگ غنچه لبانت و از معصومیت نگاهت آموختم

... من زندگی در حال و امید به آینده را در صدای مهربان تو دیدم وآموختم که چگونه بی بال و پر

پرواز با عشق را !