چه کسی غیر از تو ...

و خدا حافظ اشک های تو و احساس من و بارش باران باشد!

چه کسی غیر از تو ...

و خدا حافظ اشک های تو و احساس من و بارش باران باشد!

تنهایی من

بیاتابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنها ترم
و خاصیت عشق اینست
کسی نیست،
بیا
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبی ست
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
بیا
ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را
بیا
آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام
بیا
با من بیکس تنها شده بمان
بیا


.......


التماست نمی کنم !

هرگز گمان نکن که این واژه را

در وادی آواز های من خواهی شنید!

تنها می نویسم :((-بیا!

بیا و لحظه ئی کنار فانوس نفس های من آرام بگیر !

نگاه کن!

ساعت از سکوت ترانه هم گذشته است!

اگر نگاه گمانم به راه آمدنت نبود

ساعتی پیش

این انتظار شبانه را به خلوت ناب خواب های تو می سپردم!

حالا هم

به چراغ همین کوچه ی کوتاهمان قسم!

بارش قطره ئی از ابر بارانی نگاهم کافی ست

تا از تنگه ی تولد ترانه طلوع کنی!

اما...

- تو را به جان نفس های نرم کبوتران هره نشین ! -

بیا و امشب را

بی واسطه ی سکسکه های گریه کنارم باش !

مگر چه می شود

یکبار بی پوشش پرده ی باران تماشایت کنم ؟

چه می شود؟