Words are the source of misunderstandings. "The Little Prince"

Le langage est source de malentendus. "Le Petit Prince"

زبان، سرچشمه سوءتفاهم‌هاست. "شازده کوچولو"


غیرقابل بازیافت

سِر شده انگار، می‌دونه که باید چیزی حس کنه، باید واکنشی نشون بده، اما هر چی که هست از آستانه ادارکش رد شده. فقط می‌دونه چیزیه که دوستش نداره، که حسی گنگ و نامفهوم شبیه مور مور شدن و دل به هم زدگی بهش می ده. حسی مبهم از جنس جبر که نمی‌شه ازش فرار کرد، که بخشی از زندگی‌شه... نه! اصلاً خودِ خودِ زندگی‌شه. چیزی مثل اکسیژن، خون، عصب که توی همۀ اعضاء و جوارح و بافت‌های بدنش تابیده و تنیده.

قدیم‌ترها گاهی فکر کرده بود ازش دور بشه، بعضی وقتا دلش می‌خواست همۀ حجم فشرده و کوچیک این تودۀ بدشکلِ نافُرم رو بریزه توی کیسۀ زباله، سرش رو گره بزنه، بندازه قاطی آشغالا و خلاص! بعد راه خودشو بره... اما هر بار منصرف شده بود، هر بار وسوسۀ تجربۀ حسی شبیه درد و لذت توأمانِ فشار انگشت‌هاش روی جراحتی که داشت خشک می‌شد، اغواش کرده بود. همین شد که جایی زیر پوست تنش پنهانش کرد برای لحظه‌های نشئگی! اما نفهمید که توده خزید و بالا آمد و چسبید بیخ گلوش، نفهمید که باهاش همه جا رفت، تا اون سرِ دنیا، تا لحظه‌های خلوتِ عاشقی، تا دقیقه‌های سکوت و تنهایی، تا شب‌های طولانیِ خوشگذرونی، تا روزهای بی‌انتهای خیال‌بافی... و هر بار، تودۀ کریه از زیر پوستش می‌خزید و می‌پیچید و بیرون می‌آمد و حسرت زندگی کردن اون لحظه‌ها رو براش شکل یک آه کشدار می‌کرد.

دستش رو روی تنش می‌کشه، اما پوستش رو احساس نمی‌کنه. در امتداد برجستگی توده پیش می‌ره، تا روی گلوش... بالاتر، تا صورتش،  تا چشماش... جلوی آینه قدی می‌ایسته. رو به روش، یه حجم فشرده و انبوه از توده‌ای بدشکل و نافُرم زل زده توی صورتش. کسی اون طرف‌تر، بی‌حوصله و منتظر، کیسۀ زباله رو این دست، اون دست می‌کنه.

به یک فروند زلزله زیربنایی نیازمندیم

حدود ساعت دوازده و نیم امروز، در تهران زلزله‌ آمد، ظاهراً به قدرت 4.7 ریشتر. با توجه به گزارش فوری و کوتاه خبرآنلاین و کامنت‌هایی که زیر این خبر گذاشته شدن، لرزش این زلزله در بیشتر نقاط تهران محسوس بوده. با این وجود، هنوز نه صدا و سیما خبری اعلام کرده و نه واکنشی نسبت به این اتفاق بین سایر سایت‌های خبری دیده می‌شه، حتی سایت مرکز لرزه‌نگاری هم یه حال و احوال انگار نه انگاری داره... ظاهراً بخش‌هایی از این شهر شدیداً ضدزلزله هستن و ما نمی‌دونستیم!! خلاصه که همگی همزمان تصمیم گرفتن روشون رو بکنن اون ور تا خطر بگذره و تموم بشه و بی‌خودی هم هول و وَلا نندازن تو دل مردم! والا... اصلاً چه کاریه خب؟! اینترنت هم که کاملاً مختل شده و دسترسی به اخبار ساده نیست و خلاص. ملت، شاد و شادمان به زندگی‌شون ادامه بدن دیگه.

اینم یه جورشه ولی دنیا که همیشه این جوری نمی‌مونه! تا وقتی که دوستان یادشون بیفته اطلاع‌رسانی بکنن، اگر دوست داشتین، می‌تونین سری به این صفحه بزنین و در مورد زلزله امروز اطلاعات بیشتری به دست بیارین.

دیوار

چند ساعتی هست که گوگل، یاهو و یه تعداد دیگه از سایت‌ها در دسترس نیستن. این که مسئله چیه و چه اتفاقی افتاده خدا می‌دونه!!!

به هر حال مهم‌ترین مشکل اینه که بسیاری از مردم تا زمان نامشخصی به ایمیل‌هاشون دسترسی نخواهند داشت که فکر نکنم اتفاق خوشایندی باشه، مخصوصاً اگه کسی منتظر یه ایمیل مهم و سرنوشت‌ساز باشه. (واقعاً برای باعث و بانی‌اش اهمیتی هم داره؟!)


پیوست:

امکان اتصال به وبسایت‌هایی که از ارتباط امن https استفاده میکنند ، مختل شده است. هم اکنون در اکثر مناطق ایران امکان اتصال به سرویس‌های جیمیل و یاهو قطع شده است که دلیل آن همان عدم امکان اتصال از طریق https می باشد. این مختل شدن دسترسی باعث عدم امکان اتصال به تمامی سرویس‌هایی است که برای برقراری ارتباط از پروتکل https استفاده می‌کنند ، شده است. البته این مشکل در برخی از موارد وجود ندارد ، برای مثال امکان دسترسی به بخش انتقال وجه اینترنتی بانک ملی که از پروتکل امن https استفاده می‌کند ، بدون مشکل امکان‌پذیر است. HTTPS، پروتکل امن انتقال اطلاعات ابر متن‌هاست که برای انتقال اطلاعات رمز گذاری‌شده میان کامپیوترها از راه اینترنت به کار می‌رود . لغت S است که تفاوت میان HTTP و HTTPS را ایجاد می‌کند . مخفف کلمه Secure به معنی امن است. به گزارش ایران وب‌نیوز ، هم اکنون مشکل اتصال وبسایت‌هایی نظیر گوگل و یاهو موارد ذکر شده بالا می‌باشد.


* این پست صرفاً جهت اطلاع‌رسانی از وضعیت فعلی نوشته شد.

لحظه‌هایی برای زندگی

اول- سلف سرویس دانشگاه، شلوغ پلوغه. غذام رو می‌گیرم و می‌آم سر میزی که دوستم برامون جا گرفته، می‌شینم. سینی غذا رو روی میز نذاشته به دوستم می‌گم امروز تینا رو دیدی؟ می‌پرسه تینا؟ می‌گم اون همکلاسی ویتنامی‌ام. انقدر خوشگل و بانمک شده... می‌گه بهش گفتی؟ می‌گم نه! می‌گه کاش می‌گفتی. حتماً خوشحال می‌شد. یه آن فکر می‌کنم راست می‌گه. چرا به فکر خودم نرسید؟

دوم- توی مک‌دونالد نشستیم دور هم. از نصفه‌شب گذشته. سیب‌زمینی‌ سرخ‌کرده‌ها رو ریختیم توی سینی و همه داریم می‌‌خوریم و چرت و پرت می‌گیم. داره خوش می‌گذره. یکی یه چرندی می‌گه و همه قاه قاه می‌زنن زیر خنده. بلند و پرحجم. منم خنده‌ام گرفته اما فقط لبخند می‌زنم. دوستم شاکی می‌شه و بهم می‌گه اَه! بابا انقدر این عضلات صورتت رو منقبض نکن. راحت بخند لعنتی! این جا هیشکی بهت نمی‌گه چرا می‌خندی، هیشکی نمی‌گه چرا بلند می‌خندی... هیچی نمی‌گم اما حرفش تو ذهنم می‌مونه.

سوم- وارد استارباکس که می‌شیم هنوز خلوته. سفارش می‌دیم و می‌آییم تا یه گوشه دنج پیدا کنیم و دور هم باشیم. سرِ حوصله نوشیدنی‌هامون رو می‌خوریم و گپ می‌زنیم. داره شلوغ می‌شه، کم‌کم واسه تازه‌واردین جای نشستن نیست. به بچه‌ها می‌گم بیاین تا اینا ما رو بیرون نکردن، خودمون محترمانه بریم بیرون. با یه هووووووم کشدار جوابم رو می‌دن و هیشکی تکون نمی‌خوره. سرشون گرمه به اینترنت‌بازی، دارم دِل دِل می‌کنم که کسی چیزی بهمون نگه. هیچ کس حرفی نمی‌زنه، حتی نگاه معناداری هم نیست. لپ‌تاپ رو روشن می‌کنم و تا همیشه یادم می‌ره که نگران بودم.

"برای دوستی که لحظه‌های سادگی رو با هم زندگی کردیم!"

مکث


زمان هرگز متوقف نمی‌شه.

گاهی وقتا لازمه که هیچ کاری نکنیم جز این که لحظه‌ای درنگ کنیم،

بنشینیم،

گوش بدیم،

تماشا کنیم،

نفس عمیقی بکشیم،

همۀ حجم زندگی رو احساس کنیم،

رویا ببافیم   و

لبخند بزنیم...

کلکسیون

یک ربع ساعت آب سرد پاشیدن به صورتم هم کمکی نکرده بود، دلم می خواست دوباره برگردم تو تخت و دست کم یکی دو ساعت دیگه بخوابم اما بایدهای زندگی، معنی پلکای سنگین من رو نمی فهمن یا می فهمن و به روی خودشون نمی آرن...
ادامه نوشته

مالزی با اسانس شماره تلفن حامد بهداد!!

مدت ها درگیر بودم و امشب بالاخره فرصت شد که با خیال راحت و به دور از هر هول هولک بازی، سری به وبلاگ بزنم.
داشتم آمار بازدید وبلاگ رو نگاه می کردم، به انواع و اقسام کلمات جستجو شده ای که به این وبلاگ رسیدن، برخوردم. بعضیاش حسابی بانمک هستن. مثلا اون بنده خداهایی که شماره تلفن حامد بهداد رو سرچ کردن! ...
 
ادامه نوشته

پراکنده نویسی


  • من بعد از یک قرن و نیم دوباره این وری اومدم و متاسفانه هنوز بادبادک باز رو ندیده ام. این چند وقته حسابی مشغول تحصیل علم و دانش بودم، شاید که اجر اخروی نصیبم بشه...
 
ادامه نوشته

Coming Soon: The Kite Runner

برای من خبر خوشحال کننده ای بود که به زودی فیلم "بادبادک باز" در سینماهای مالزی به نمایش درمی آد...
ادامه نوشته

نظرسنجی دانشگاه ام آی تی


امروز دوستی لینک یک نظرخواهی اینترنتی رو برام ارسال کرد که در بخش نظرات پست قبلی هم موجوده. این نظرسنجی، توسط گروهی از ایرانیان دانشگاه MIT ، طراحی شده و در توضیح آن نوشته اند:
...

ادامه نوشته

فینگیلیشی در برابر مینگیلیشی


مدت هاست که توجه ام به این ماجرا جلب شده و هر بار به خودم گفته ام که باید یه یادداشت کوچولو راجع به این ماجرا بنویسم تا بالاخره امروز یادم موند.
بسیاری از مردم مالزی، انگلیسی رو متوجه می شن و تعداد قابل توجهی از اونا هم می تونن به زبان انگلیسی صحبت کنن که شاید این خودش یکی از دلایل احساس امنیت توریست ها باشه، چون اونا بالاخره می تونن یکی رو پیدا کنن که جواب شون رو بده. این رو مقایسه کنید با شرایط ایران، که بیچاره ها ممکنه ساعات طولانی سرگردون بشن تا شاید شانس بیارن و به پست یک نفر بخورن که انگلیسی می دونه و به دادشون می رسه...
ادامه نوشته

خطری جدی به نام پشه دنگی

همین یکی دو هفته پیش یکی از دوستان به علت گزیده شدن توسط دنگی به بیمارستان منتقل شد. همین بهانه ای شد که این مطلب رو پست کنم. سرماخوردگی در مالزی، پیشامدی تکرارشونده و عادی است. به علت تفاوت دمای بسیار زیاد فضای باز با داخل ساختمان ها، معمولا سرماخوردگی کمابیش با مردم هست. اما در عین حال، نباید فراموش کنید که ممکن است گزیدگی پشه دنگی، که عوارض اولیه آن شبیه به حالت سرماخوردگی است، باعث ناخوشی شما شده باشه...
ادامه نوشته

فصلی دیگر


" رونوشت برابر اصل" حالا دیگه کم کم از آب و گل دراومده و قد کشیده. نویسنده اش هم بعد از این مدت سر و کله زدن با اینترنت و سر زدن به انواع و اقسام وبلاگ ها و وب سایت ها، کمی تا قسمتی با مقوله وبلاگ نویسی و قواعدش آشناتر شده. تیرماه 1385 که اولین پست این وبلاگ نوشته شد، هنوز نمی دونستم که عمر این وبلاگ طولانی خواهد شد یا نه اما حالا بعد از گذشت ماه ها، راستش دلبسته شدم به "رونوشت"...
ادامه نوشته

Celine Dion In Malaysia


یک ماه پیش، سر کلاس مهندسی توریسم، صحبت از Genting Highland شد، شهرکی تفریحی در ارتفاعات مالزی که هر ساله سودی سرشار نصیب صاحبانش و دولت مالزی می کنه. استاد شرحی از امکانات این شهرک می داد و اشاره کرد به سالن کنسرتی که برای برگزاری کنسرت های بزرگ پیش بینی شده بود و از هم کلاسی های مالزیایی پرسید که می دونه تا حالا کدوم خواننده های بین المللی توش برنامه داشتن و اونا هم چند نفری رو گفتن که من نمی شناختم. اما این بین یکی از دختر چینی ها گفت قراره دو ماه دیگه Cline Dion اون جا برنامه داشته باشه...
ادامه نوشته

جشن های نوروزی در دانشگاه لیم کوک وینگ و ام ام یو



دومین عید دور از خانواده، به لطف تعدادی از دانشجوهای ایرانی دانشگاه لیم کوک وینگ و ام ام یو، رنگ و بوی دیگری داشت...
ادامه نوشته

مرگ شاید در کردن خستگی است از این همه ملال و تنهایی


صبح زود از خونه زده بودم بیرون. قرار بود با دوستی بریم کمی بگردیم و جات خالی، خیلی خوش گذشت. شب که رسیدیم خونه دیگه حسابی هلاک بودم، به دوستم گفتم مُردَم از خستگی...
ادامه نوشته

زنده باد نوروز


امیدوارم سال هزار و سی صد و هشتاد و هفت، سالی پربرکت، سرشار از آرامش، صلح، دوستی، خوشحالی، ثروت و موفقیت و امنیت باشه.

دوستان "رونوشت برابر اصل"،خوانندگان همیشه خوب و همه خانواده های عزیز ایرانی، هر جای دنیا که هستین روزگارتون نورانی و درخشان، زندگانی تون سرشار، دل هاتون گرم، خاطرتون آسوده و نوروزتان پیروز.
 

بشقاب شما، نشانه شخصیت شماست

کلاس که تموم می شه، از زور گرسنگی نمی تونم خیلی منتظر بقیه هم کلاسی ها بشم، سریع خودمو می رسونم به محوطه غذاخوری و چیزی سفارش می دم. کمی بعد دیگرانی هم می رسند و غذاشون رو سفارش می دن و مشغول غذا خوردن و گپ زدن می شیم. ..

ادامه نوشته

ما انتخاب می کنیم؟


1. هفته پیش انتخابات مالزی برگزار شد و ظاهرا خیلی ها از نتیجه انتخابات راضی هستند و منتظر تغییراتی جدی. یکی- دو روز مانده به انتخابات مالزی، هم کلاسی های مالایی چندین بار بهم هشدار دادن که روز انتخابات از خونه خارج نشم، چون امکان درگیری بین مردم زیاده. مالایی ها از وضعیت قبلی به شدت ناراضی بودن...
ادامه نوشته

آقا اجازه.... به خدا تقصیر ما نبود


این که وقتی از ایران بیرون می آی چه اتفاقی می افته که باعث می شه حسیاتت انقدر عوض بشه یا شاید درونیاتت بروز پیدا کنه، دقیقا نمی دونم اما بدون تردید مطمئنم که همه کسانی که از ایران خارج می شن، به قصد اقامت های طولانی یا ابدی در سرزمین های دیگر، کم کمک روحیه ایران دوستی و ایران پرستی شون قوی تر می شه.
حالا به این اضافه کنید تحصیل در رشته ای رو که لاجرم به صورتی لاینقطع و همیشگی، در هر یک از موضوعات درسی اش، پای ایران هم وسط کشیده می شه تا به عنوان مثال همیشه نقیض، دلیل اثبات تئوری های بسیار دقیق استادان رشته توریسم بشه...
ادامه نوشته

حال و هوای این روزهای من Show Must Go ON

Empty spaces - what are we living for?
Abandoned places - I guess we know the score..
On and on!
Does anybody know what we are looking for
...
...
...
ادامه نوشته

ای ایران


حمید هامون داره کتاب رو ورق می زنه و نقشه ایران رو از قدیم تا دوره معاصر مرور می کنه، به صفحه آخر که می رسه با تعجب می پرسه؟ " اِ.... این چرا انقدر کوچولو شد؟!"....
ادامه نوشته

هم اکنون به یاری سبزتان نیازمندیم!

سلام به همگی
در واقع نیامده ام که چیزی بنویسم. این بار دو تا سوال دارم که شاید بعضی از شما بتونین کمکم کنین.

سوال اول- کسی می تونه راهنمایی کنه که از سایت هایی مثل Rapidshare چطور می شه فایل دانلود کرد؟
سوال دوم- کسی می دونه برای اضافه کردن لوگوی بالاترین، کد مربوط به اون رو کجا باید پیست کنم؟

لطفا اگر جواب هر کدوم از این سوالات رو می دونستین به زبان خودمونی و ساده توضیح بدین و خیلی سخت و پیچیده اش نکنین.
پیشاپیش ممنونم و خوب باشید.
 

سال نوی چینی، سال موش

سال نوی چینی باز هم نزدیک است و چینی ها همه مشغول تدارک این جشن. در هر کوچه و خیابانی، دست کم یک فروشنده دوره گرد، دکه ای برپا کرده و کارتون های نارنگی و پرتقال و انواع شیرینی و تنقلات مخصوص چینی ها رو با بسته بندی های قرمز رنگ شون، برای فروش گذاشته. فانوس های قرمز رنگ چینی، باز هم در و دیوار شهر رو به یمن این جشن تزئین کردن و مراکز خرید اجناس شون رو با قیمت هایی مناسب، به حراج گذاشتن. چینی ها، هیجان زده مشغول خریدن، تا اون جا که ممکنه ماها رو هم جوگیر این خریدهاشون کنن...


 
ادامه نوشته

مردانِ خشن، مردانِ مرد


برداشت اول- بلیت سینما رو خریدیم اما تا شروع فیلم یک ساعتی باقی مونده، تا اون وقت راه می افتیم و کمی توی مرکز خرید قدم می زنیم. هوا گرمه و ما هم خسته، اولین نیمکتی که پیدا می کنیم، می شینیم...
 
ادامه نوشته

اخذ اقامت مالزی + یه نکته کنکوری بی ربط!

یکی از خوانندگان وبلاگ، در مورد معرفی شخص یا شرکتی برای کسب اطلاعات در مورد اخذ اقامت مالزی سوال کردن که مشابه این سوال رو دیگران هم بارها پرسیده اند...
 
ادامه نوشته

یک پیشنهاد پزشکانه یا معرفی پزشکان مالزی

سلام به روی ماه همه دوستای مهربونی که با پیام هاشون باهام همدلی و همراهی کردن. خوشبختانه به نظر می آد مشکل دندون من حل شده، دست کم فعلا که سر و صدایی ازش بلند نمی شه و امیدوارم اوضاع به همین منوال بمونه. اما این اتفاق باعث شد ایده ای به ذهنم برسه که البته برای دست پیدا کردن به نتیجه مناسب، همراهی و کمک همه شما رو نیاز داره...
ادامه نوشته

در جستجوی دندانپزشک

بیشتر از دو ماهه که دندون درد امانم رو بریده. تا همین الان هم به سه تا دندون پزشک مراجعه کردم، هر سه به صورت اتفاقی. یعنی در واقع آخری شون رو همین چند روز پیش رفتم سراغش اونم صبح اول وقت، چون شب قبلش از درد دندون نتونسته بودم بخوابم...
 
ادامه نوشته

پیک نیک در مسجد پوترا

به شکرانه تعطیلات بین ترمی ، روزهای کشدار و کسالت بار شروع شده اند. دیروز بعداز ظهر، تصمیم گرفتیم سری به مسجد پوتراجایا بزنیم. شهر کم جمعیت پوتراجایا، چنان حساب گرانه طراحی شده، که به قول دوستی، طراحان انگار فکر ده سال آینده آن را هم کرده اند. اشاره دوستم به خیابان چهاربانده این منطقه خلوت بود...
ادامه نوشته